اما او بیش از حد مشتاق بود، بیش از حد خشن. چوب درخشید و برای لحظه ای درخشید، – درست همانطور که مگلنا آنقدر به شدت نیشگون گرفت که – شکست، – سپس در خزه خیس فرو رفت و – بیرون رفت.
او آماده بود از وحشت و اندوه با صدای بلند فریاد بزند. – مثل یک بچه کوچک فریاد بزن.
حالا که خیلی به موفقیت نزدیک شده بود، امید آتش کن گرفتن را از دست می داد!
و فقط یک بافتنی -! کمی تا خورده، بیچاره!
قلب مگلنا به شدت می تپید. او با چوب بین انگشتانش ایستاد و جرأت نداشت دوباره تلاش برای آتش گرفتن کند.
کاگرا (لرزش) در دست داشت و احساس می کرد نیت که چوب بین انگشتانش خم می شود که گویی هر لحظه پاره می شود.
سرانجام با قاطعیت روی زمین نشست – پیش بند را روی خزه ها پهن کرد و چوب تروود را روی آن گذاشت.
سپس پا را با بار روی آن دراز کرد. – سکته مغزی برای مدتی، – دو بار، – سه بار -!
اشک از چشمانش سرازیر شد – لب هایش لرزید -. اما – برای شمع مدتی – ثابت، برای شکستن سوزن، آرام، آسان در دست -.
“کلاه جغجغه ای -“!
شعله ای کوچک، درخشان و زرد-آبی از نوک چوب بیرون می آید-!
ماگلنا که در پیچ و تابها «مثل جرقهای آتش» بود، شعله نیت کوچک درخشان را به چوبی چاق از چوب قیر رساند.
بلافاصله آتش گرفت! با درخشش قرمز عمیقی می سوخت، دود به رنگ سیاه در می آمد و بوی قیر به خوبی در هوا می آمد.
ماگلنا با صدای خفه گریه کرد: «آنته»، انگار میترسید با صدای برهنهاش آتش را خاموش کند.
آنته که با چشمان بسته دراز کشیده بود و خود را یک
اتوبوس جنگی مقاوم کارل دوازدهم تصور می کرد، به بالا دل نگاه کرد.
مثل یک تیر بالا رفت و تله ها را دور انداخت.
“فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استینتا!”