ناگهان از اینکه خود را در دایره داخلی سربازی یافتند، به وجد آمدند و با پیشنهادهای ناتوان و خنده های محترمانه از شوخ طبعی های آقای تیلور سر در آوردند. فانی فیتز و کاپیتان کارترت بالاخره خود را علی به گوشهای کثیف پشت پیشنمایش رساندند.
و در آنجا، آهنگی را با صدای بانجو تمرین کردند که قرار بود در هورنپایپ به اوج برسد. فردی الکساندر بیرون رفته بود تا یک بسته کارت بخرد، به این امید بیهوده که بتواند بر خانم کارترت غلبه کند و به او اجازه دهد تا حقه های تخیلی را به مخاطب تحمیل کند.
“انگار چیزی روی زمین وجود دارد که به اندازه حقه بازی مردم را خسته کند!” آن خانم با تجربه به روپرت گانینگ گفت. «اینجا را نگاه کنید، دوست دارید این معماها را بخوانید تا ببینید که دوست دارید فرشتگان به کدام یک پاسخ دهید.
حالا، اینجا یک محلی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. من از آن می پرسم – “چرا اتاق دیس مانند د انیسکار دمس فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است؟” – و سپس شما عشقی خواهید گفت: “چون آهوهای کوچک بسیار زیادی در آن هستند”!
“اوه، من نمی توانستم این کار را انجام دهم!” روپرت با عجله، نگران و عصبانی گفت. “میترسم الان واقعا باید برم…”
هنگام خروج از سالن باید از کنار فانی فیتز می گذشت. چیزی ناراحت کننده و مایوس کننده در مورد او وجود داشت، و با دلسوزی، او آن را درک کرد، اگرچه علت آن نبود.
“تو ما را ترک می کنی!” گفت و به او نگاه کرد.
او با سفتی گفت: “من یک قرار دارم.”
برخی از بدترین خراش های فانی به دلیل عیسی ناتوانی او در اجازه دادن به کسی برای جدایی از او با شرایط بد ایجاد شده بود، و علاوه بر این، او روپرت گانینگ را دوست داشت. او در ذهن خود به دنبال چیزی آشتی جویانه برای گفتن به او بود.
“کی می خواهی لپه ای را که در نمایشگاه اسب خریدی به من نشان بدهی؟”
شاخه زیتون که به این ترتیب با اطمینان مناقصه شد، فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استقبال تا حدودی پژمرده شد.
“لپه ای که در نمایشگاه اسب خریدم؟” آقای گانینگ با افزایش سفتی تکرار کرد: “اوه، بله، من از شر آن خلاص شدم.”
او مکث کرد؛ تاب خوردن بانجو کاپیتان کارترت عاشقانه این فاصله را به طور غیرقابل تغییری پر کرد.
“چرا مجبور شدی از شرش خلاص شوی؟” فانی که هنوز دلسوز بود پرسید.
“او یک شکست خورده بود!” روپرت با انتقام گفت: “من با خرید او خود را احمق کردم!”
فانی از زیر مژه هایش به پهلو به او نگاه کرد.
و من روی این حساب کرده بودم که هرازگاهی به من یک پایه روی او بدهید!
روپرت خشم خود را فراموش کرد، حتی بانجو را فراموش کرد.
او به سرعت گفت: “من تازه یک بلال دیگر دارم.” “او خیلی خوب می پرد، و اگر می خواهید سه شنبه آینده او را شکار کنید -”
“اوه، خیلی متشکرم، اما کاپیتان کارترت به من قول داده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که برای سه شنبه آینده یک سواری کنم!” گفت فانی خیانتکار.