اما صدا به من فریاد زد: «تو برده دنیا بودی! تو برده زندگی بوده ای! تو بر صلیب هنر مصلوب شدهای!» – بله، و همه چیزهایی که یک انسان ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است آنلاین برای هنر قربانی کند.
فقط یک چیز. او ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است روح خود را قربانی نکند!
“چی!” عجله کرد «آیا اینقدر به هنرت ایمان داری و به خدای خودت ایمان نداری؟ آیا برای اوست که این همه نیاز به ترس، خم شدن و لرزیدن، نقشه کشیدن و برنامه ریزی برای او دارید ؟ و وقتی تو را ساخت، وقتی به تو الهام کرد، روحش ضعیف شد؟»
«کسی که بهار مواج را می فرستد و تمام زمین خارجی را با حیات تازه می پوشاند! او که طوفان بر دریفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، باد بر کوه ها، خورشید بر چمنزارها! او که مسابقه ها را از دامان خود می ریزد!
او که اعصار، خورشیدها و منظومهها را در تمام فضا آفرید – او که آنها را برای همیشه میسازد و برای بازی دوباره آنها را به خاک میاندازد! او که نامتناهی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
غیرقابل تصور، شکوهمند، بس فال جدید و آنلاین خرید قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است – او به تو نیاز دارد !
«او نیاز دارد که کتابهای شگفتانگیز تو نوشته شود، تا مردم آهنگهای شگفتانگیز تو را بشنوند! کتاب های تو، آوازهای تو، که در طول اعصار باقی می مانند! و هنگامی که این زمین پژمرده شود، هنگامی که خورشید با انگشت آتشین خود آن را لمس می کند، هنگامی که در فضا به سان بیابان بی صدا و برهنه می غلتد.
هنگامی که دنباله دار آن را می زند و به خاک می اندازد، زمانی خوب که منظومه ها که به آن تعلق دارد – خورشیدی که در آن ذوب شد – دیگر برای زمان شناخته نخواهد شد – پس کتابها و آوازهای تو کجا خواهند بود ؟ پس کجا خواهد بود این چیزهایی که برای آنها خمید و لرزیدی، نقشه کشیدی و نقشه کشیدی؟ به خاطر آن که پای انسانهای پست را لیسیدی – به خاطر آن خدای خود را رها کردی !»
و بعد پریدم و دستانم را دراز کردم. «نه! نه!» من با صدای بلند گریه کردم: “من با آن کار کردم! آیا من یک بار در این مبارزه نجنگیده ام و آیا در آن پیروز نشده ام – این مبارزه اسیر؟ و آیا نمی توانم با آن مبارزه کنم و دوباره خیانت برنده شوم؟ دور، دور از تو، دنیا، که من دوباره مردی آزاد هستم و برده ای ندارم! روح هستم، آیا من، تسخیر ناپذیر، همه جانبه! در آغوش او دراز می کشم.
در نفس او نفس می کشم، در زندگی او زندگی می کنم – من او هستم ! بترس نمی دانم، مرگ نمی دانم، بردگی و گناه و شک و ترس دیگر هرگز نخواهم شناخت!»
بنابراین ماجرا پیش رفت. و من نفس نفس می زدم و ضربان می زدم و از ضعف روی زمین فرو می رفتم. آن همه شعر دیوانه ای که خودم سروده بودم، آن همه پیروزی که به دست آورده بودم، آن آزادی، آن بینش، آن شکوه به سراغم آمد! ده بار به من رسید، چون الان همه چیز برای من نبود؟ بیشتر از آن که بتوانم تحمل کنم، مغزم را شکافت.
و من را ترک نمی کرد. در تمام طول شب طولانی و طولانی من دعا کردم و با آن گریستم. و صبح با آن در خیابان چرخیدم و مردان به من خیره شدند.
اما اینجا زمانی بود که من از مردان نمی ترسیدم! من آزاد بودم – بالاخره یک روح بودم. من پیروز شده بودم، راهم را خدایی رفتم. انصراف داده بودم، ترس را کنار گذاشته بودم، خود را رها کرده بودم . تصمیمم گرفته شده بود و هیچ وقت نظرم را عوض نکردم. من حکم اعدام را بر خودم گذرانده بودم، مانند روحی بیجسم در خیابانها راه میرفتم – در حالی که اسیر به سمت سالن ضیافت میکشید.
به مغازه رفتم. اوایل صبح یکشنبه بود، و مکان تازه باز بود. – اوراقم را گرفتم و زیر بغلم گذاشتم – پیشنویس اصلی اسیر و تمام دفترچهام. از خیابان پایین رفتم و به جایی رسیدم که مردی در حال سوزاندن سطل زباله بود.
من در آن زمان یک شیطان در قدرت خود بودم. سرم پیچید، اما با گام رقص چیزهای تازه متولد شده رفتم. بر بلندی ها ایستادم، “به همه غم بازی و غم واقعیت خندیدم”! فریاد زدم: «هو، قربان، من اینجا چیزهایی دارم که برای شما آتش روشن می کند!»
و بعد از آن دفتر مجله را باز کردم. من به دفتر خاطراتم خندیدم – این یک چیز احمقانه فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. اما ناگهان وجدانم مرا لمس کرد. گفتم: شرم ندارد؟ شما کوچک نیستید؟ آنها به شما توجه نخواهند کرد!
شاید این تقصیر آنها نیست – مسلماً غم آنهفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. اما با زیر پا گذاشتن آنها خیلی بالاتر از آنچه اکنون هستید نخواهید رسید.»