لایت مو

فولیکول مو

لایت مو

۹ بازديد
او گفت: «واقعاً نتوانستم به شما بگویم. “اما چرا که نه؟” “چون قول داده بودم.” “به کی قول دادی؟” “من به گروهبان قول داده بودم، خانم گلدیس.” «گروهبان! یعنی پلیس؟” “بله، خانم.” “اما چه – پلیس با آن چه کار داشت؟” آنها مرا به زندان بردند، خانم گلدیس. آنها فکر کردند که من این کار را کردم.» “چیکار کرد؟” و پسر دوباره لب هایش را بست. دیگری مو التماس کرد: “گوش کن، ساموئل.” می دانی که من پسر عموی برتی هستم.

و او تنهرنگ مو , سالن زیبایی در تهران , آمبره , ایرتاچ , بالیاژ , قیمت , مدل مو , بوتاکس , بیبی لایت , پروتئین تراپی , تمام دکلره , سامبره , کراتینه , لایت , هزینه , ترکیب مو , هایلایت , نانو کراتین , سالن آرایشگاه است و من مسئول او هستم – “اوه، خانم گلدیس!” پسر گریه کرد «اگر فقط سعی کنی به او کمک کنی! می خورنگ مو , سالن زیبایی در تهران , آمبره , ایرتاچ , بالیاژ , قیمت , مدل مو , بوتاکس , بیبی لایت , پروتئین تراپی , تمام دکلره , سامبره , کراتینه , لایت , هزینه , ترکیب مو , هایلایت , نانو کراتین , سالن آرایشگاه استم از شما بپرسم -” اما چگونه می توانم به او کمک کنم.

اگر مرا در جهل نگه دارید؟ و به این ترتیب ساموئل مو کل درنگ مو , سالن زیبایی در تهران , آمبره , ایرتاچ , بالیاژ , قیمت , مدل مو , بوتاکس , بیبی لایت , پروتئین تراپی , تمام دکلره , سامبره , کراتینه , لایت , هزینه , ترکیب مو , هایلایت , نانو کراتین , سالن آرایشگاه استان را واضح کرد. و خانم گلدیس گنگ از ترس نشسته بود. «او خودش را کشت! خودش را کشت!» او دوباره و دوباره نفس نفس زد.

ساموئل گفت: بله، خانم گلدیس. “و این افتضاح بود! نمی توانی تصورش کنی!» من از خودکشی در روزنامه خواندم. اما من هرگز خواب برتی را ندیدم!» لحظه ای مکث شد. پسر شروع کرد: “این باید برای او چیز وحشتناکی باشد که روی وجدان خود داشته باشد.” “او باید تا حد مرگ ترسیده باشد!” گفت او و سپس سریع اضافه کرد.

من فقط به او گفتم که چون رنگ مو , سالن زیبایی مو در تهران , آمبره , ایرتاچ , بالیاژ , قیمت , مدل مو , بوتاکس , بیبی لایت , پروتئین تراپی , تمام دکلره , سامبره , کراتینه , لایت , هزینه , ترکیب مو , هایلایت , نانو کراتین , سالن آرایشگاه استاد آلبرت مست شده بود، خانم گلدیس را ترک کردم. این حقیقت بود.» او گفت: “بله” و سپس، “تو همیشه حقیقت را می گویی، نه، ساموئل؟” او پاسخ داد: «سعی می کنم. “تو خیلی خوبی، نه؟” او اضافه کرد. ساموئل سرخ شد. با جدیت گفت: نه. “من اصلا خوب نیستم.” دیگری برای لحظه ای به او نگاه کرد و سپس لبخندی بر لبانش نشست.

او گفت: “من ضرب المثلی شنیده ام” “خوب باش و خوشحال تهران می شوی، اما لذت زیادی را از دست خواهی داد.” ساموئل فکر کرد. او با جدیت اعلام کرد: “من فکر می کنم این جمله بسیار وحشتناکی رنگ مو , سالن زیبایی در تهران , آمبره , ایرتاچ , بالیاژ , قیمت , مدل مو , بوتاکس , بیبی لایت , پروتئین تراپی , تمام دکلره , سامبره , کراتینه , لایت , هزینه , ترکیب مو , هایلایت , نانو کراتین , سالن آرایشگاه است.

خانم گلدیس خندید. و او ادامه داد و از او در مورد خودکشی سؤال کرد – کنجکاوی خود را در مورد آخرین جزئیات وحشتناک ارضا کرد. سپس به ساموئل نگاه کرد و ناگهان پرسید: “چرا آن لباس زشت را می پوشی؟” ساموئل شروع کرد. “چه چیزی؟” او تهران پرسید. “آن کراوات!” “چرا!” او گفت: “من به طور خاص متوجه شدم” با خجالت ایستاد.

و صدای خنده ی دیگری در اتاق پیچید. “بردارش!” او گفت. او بلند شد و به سمت او آمد و گفت: “نتوانم تحمل کنم.” با انگشتان لرزان کراوات را برداشت. و روبان قرمز زیبایی را که به کمرش بسته بود در آورد و به طول مناسب برید. او گفت: «آن را بپوش، و من به شما نشان خواهم داد که چگونه آن را ببندید.» و ساموئل آنجا ایستاده بود و در یک کابوس ناگهانی وجد شده بود. نزدیک او بود، انگشتان سریعش روی گلویش بازی می کردند. نفسش بر صورتش بود و عطر مست کننده اش مشامش را پر کرده بود. خون در صورتش ریخته شد و رگ‌ها روی پیشانی‌اش برجسته شد و چیزهای عجیب و غریب و هیولایی در اعماق وجودش تکان می‌خورد. او گفت: «آنجا، این بهتر رنگ مو , سالن زیبایی در تهران , آمبره , ایرتاچ , بالیاژ , قیمت , مدل مو , بوتاکس , بیبی لایت , پروتئین تراپی , تمام دکلره , سامبره , کراتینه , لایت , هزینه , ترکیب مو , هایلایت , نانو کراتین , سالن آرایشگاه است» – و عقب رفت تا نتیجه را تحسین کند. به او لبخندی درخشان زد. او گفت: “تو هیچ سلیقه ای نداری، ساموئل.” “من باید شما را آموزش دهم.” با صدای آهسته ای پاسخ داد: «بله، خانم گلدیس». او ادامه داد: «و گوش کن، هر از چند گاهی برای دیدن سوفی می آیی، نه؟» سریع گفت: بله، بله. “و زمانی بیا که من اینجا هستم.” نفسش را حبس کرد و دستانش را گرفت و دوباره جواب داد: بله! دختر به آرامی اضافه کرد: از من نترس. “تو به اندازه کافی قدر خودت را نمیدانی، ساموئل.” سپس صداهایی در سالن به گوش رسید، خانم گلدیس برگشت و خانه دار و سوفی وارد شدند.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.